قاضی
نویسه گردانی:
QAḌY
قاضی . (اِخ ) در کتب رجال لقب حسن بن اسحاق است . رجوع به حسن بن اسحاق شود.
واژه های همانند
۵۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
شاه غازی . [ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) شاه غزاکننده . سلطان بجنگ کفار رونده . امیر جنگاور. سلطان غازی . هر پادشاه جنگجو را غازی گویند وگاهی...
شاه غازی . [ هَِ] (اِخ ) لقب گروهی از امرای رستمدار مازندران . رجوع به تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ص 107 و حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران یزدگرد. ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان نویسد: چنین آورده اند که چون یزدگرد از سپاه اسلام منهزم ش...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) مؤلف حبیب السیر نویسد: چون استندار حسام الدوله اردشیر وفات یافت استندار شهرآکیم که برادر او بود مدت سی سال جای ا...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) لقب دومین فرزند فخرالدوله حسن که آخرین فرد سلسله ٔ باوند بوده است و در سال 745 هَ . ق . بدست کیابیان جلابی منقر...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) امیر غازی . لقب امیرمبارزالدین محمد آل مظفر است . رجوع به مبارزالدین محمد شود.
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) لقب رستم بن علاءالدوله علی بن رستم از امرای مازندران است . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 420). و نیز رج...
غازی آباد. (اِخ ) قصبه ای است در ایالت میرات از ایالات شمال غربی هند، در 45 هزارگزی از جنوب غربی میرات ، در ملتقای خط دهلی با خط آهنی که ...
غازی اسپ . [ اَ ] (اِ مرکب )قسمی از مأکولات اهل توران . (آنندراج ) : غازی اسپ و سر گاو و شکنبه ٔ اُشترمیخور ای مردک خر مر به خاطر کم آر. بس...
غازی عتیق . [ ع َ ] (اِ مرکب ) نوعی سکه . رجوع به غازی شود.