اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قال

نویسه گردانی: QAL
قال . (ع اِ) گفتار. گفت . سخن . هر لفظ که از زبان درآید تمام باشد یا ناقص . قول . یا آنکه قول در خیر گویند و قال یا قیل یا قاله در شر. (ناظم الاطباء). || علم قال نزد متصوفه مباحثات علوم ظاهری خاصه فقه و حدیث . مجلس قال ؛ مجلس مباحثات مقابل مجلس حال و آن سماع و رقص صوفیان است :
مرد را ره ز حال برخیزد
حال باید که قال برخیزد
از سخنگوی حال پرس نه قال
از زره گر زره طلب نه جوال .

سنائی .


چند گوئی ز حال غیر که قال
قال بی حال عار باشد وشین .

سنائی .


مرد دانا آن بود کو را بود با عقل قال
صبح روشن زان بودکو را بود با روز راز.

سنائی .


و شیخ را از علم قال روی سوی حال آورد. (اسرارالتوحید ص 32).
ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را.

مولوی .


تو چه دانی تا ننوشی قالشان
زانکه پنهان است بر تو حالشان .

مولوی .


حال نه قال است که گفتن توان .

خواجو.


- در قال بودن ؛ کنایه از غافل بودن : مور گفت تو شب و روز در قال بودی و من در حال . (مجالس سعدی ).
- قال کاری را کندن ؛ آن را به انجام رسانیدن . کلکش را کندن .
|| (ص ) قائل . (ناظم الاطباء). گوینده . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
زبان قال . [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) سرایش . بر خلاف زبان حال . (ناظم الاطباء).
قال قانلو. (اِخ ) دهی از دهستان آجر بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 70هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 31هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ میاندوآب به شا...
قال کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گفتگو کردن . گپ زدن . همهمه نمودن . حرف زدن . || نغمه خواندن . (ناظم الاطباء).
قال گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) عمل ذوب طلا و نقره در بوته و تصفیه ٔ آنها از مواد زاید.
گداختن و پالودن کانسارها برای بدست آوردن فلز
قیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز ...
قال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .
قال و قیل . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. (مهذب الاسماء). هیاهو. سر و صدا : اگر میخواهد که از اینهمه قال و قیل برهد و طمع جهانیان از ول...
قال گذاشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت از کسی را در برابر عمل انجام شده قرار دادن . او را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود از میان...
قال چاق شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نزاع . جنگ پیدا شدن (در لهجه ٔ اصفهانی ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.