اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قال

نویسه گردانی: QAL
قال . (اِخ ) قریه ای در 583هزارگزی طهران میان خلج نو و داشاتان و آنجا ایستگاه راه آهن است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
زبان قال . [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) سرایش . بر خلاف زبان حال . (ناظم الاطباء).
قال قانلو. (اِخ ) دهی از دهستان آجر بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 70هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 31هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ میاندوآب به شا...
قال کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گفتگو کردن . گپ زدن . همهمه نمودن . حرف زدن . || نغمه خواندن . (ناظم الاطباء).
قال گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) عمل ذوب طلا و نقره در بوته و تصفیه ٔ آنها از مواد زاید.
گداختن و پالودن کانسارها برای بدست آوردن فلز
قیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز ...
قال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .
قال و قیل . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. (مهذب الاسماء). هیاهو. سر و صدا : اگر میخواهد که از اینهمه قال و قیل برهد و طمع جهانیان از ول...
قال گذاشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت از کسی را در برابر عمل انجام شده قرار دادن . او را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود از میان...
قال چاق شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نزاع . جنگ پیدا شدن (در لهجه ٔ اصفهانی ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.