قب
نویسه گردانی:
QB
قب . [ ق َب ب ] (ع مص ) خشک شدن گیاه : قب ّ النبت قبّاً (از باب ضرب و نصر)؛ خشک گشت آن گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بریدن . قطع: قب ّ الشی ٔ؛ برید آن چیز را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شنیده شدن آواز دندان شیر. شنیدن آواز دندان برهم زدن شیر درنده و شتر نر: قب ّ الاسد قبّاً و قبیباً (از باب ضرب )؛ شنیده شد آواز دندان شیر از برهم زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || باریک گردیدن شکم . (منتهی الارب ). گویند قب ّ بطنه قبّاً؛ باریک گردید شکم او. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تب غب . [ ت َ ب ِ غ ِب ْب ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمی الغب . و آن تب صفراوی است که ماده ٔ آن در خارج عروق مانند فرج اعضاء و معده و کب...
غب القمر. [ غ َب ْ بُل ْ ق َ م َ ] (اِخ ) موضعی است میان ظفار و شحر. (منتهی الارب ).و انما نسب الی القمر لاستدارة شکله و دوران الماء فیه بتعا...
غب توران . [ غ ُب ْ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک خورالدبیل . (منتهی الارب ).
غب العقار. [ غ ِب ْ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) جایی است نزدیک بلاد مهره . (منتهی الارب ).
غب سرندیب . [ ؟ س َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی در ارض بوارج ۞ از کنار دریا. رجوع به الجماهر ص 173 و ذیل همان کتاب ص 7 شود.