اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قباح

نویسه گردانی: QBAḤ
قباح . [ ق ُب ْ با ] (ع اِ) خرس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قباح . [ ق َ ] (ع اِ) پیوندجای ساق و ران . (منتهی الارب ). قبیح . رجوع به قبیح شود.
قباح . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قبیح و قبیحة. (ناظم الاطباء). زشتیها.
قباه . [ ق َ ] (ع اِ) قبا و جامه ٔ پوشیدنی . (ناظم الاطباء) : ترا همیشه تفاخر بگوهر اصلی است حسود را به کلاه گهرنگار و قباه . سلمان ساوجی (از ...
قباءة. [ ق َ ءَ ] (ع اِ) قبائة. گیاهی که ستور آن را چرد. (ناظم الاطباء). گیاهی است که شتران آن را میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نا...
قبعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) مرغکی است خردتر از گنجشگ که پیوسته نزدیک سوراخ موش باشد و چون از چیزی ترسد در آن سوراخ رود. (منتهی الارب ) (آنند...
قبعة. [ ق ُ ب َ ع َ ] (ع ص ) زن نهان شونده . (از منتهی الارب ): امراءة قُبَعَة طُلَعَة؛ زن که گاهی نهان گردد گاهی پیدا. (منتهی الارب ) (آنندر...
قبعة. [ ق ُ ب َ ع َ ] (ع اِ) یا ابن قُبَعَة؛ یعنی ای مرد گول . و این وصف است به حمق . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قبعة. [ ق ُب ْ ب َ ع َ] (ع اِ) جامه پاره است شبیه برنس . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.