قبال
نویسه گردانی:
QBAL
قبال . [ ق ِ ](ع اِ) قبال النعل ؛ دوال پیش کفش که میان انگشتان باشد. (ناظم الاطباء). دوالی که بر طول نعلین دوزند و آن دو تا باشد و شراک دوالی که بر عرض دوزند. (فرهنگ نظام ). || قصیری قبال ؛ نام ماری است خبیث .(ناظم الاطباء). || مقابل . برابر. حذاء.
- در قبال آن ؛ در برابر آن .
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قبال . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) کوه بلندی است در بادیه ، درسرزمین بنی عامر. ابن جنی آن را بفتح قاف روایت کرده و گوید: این کوه نزدیک دومةالجند...
قبال آباد. [ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است در دوفرسنگی مشرق شیراز. (فارس نامه ).