اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قبطی

نویسه گردانی: QBṬY
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) ابورافع. مولای رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم . در نام او اختلاف است . گویند اسلم یا هرمز یا ابراهیم یا ثابت بوده است . (سمعانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) عبیدبن حبر از محدثان است . وی از ابوموبهة روایت کند و یعلی بن عطاء از او روایت دارد. (سمعانی ). عبیدبن حبراز مردان ...
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مسلم بن یعقوب قبطی مولای آل فهر. پدر او یعقوب یکی از فرستادگان مقوقس است . (سمعانی ).
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مهاجربن قبطیه قبطی فرسی از محدثان است . وی از ام سلمه روایت دارد و حاتم بن ابوصغیره و مسعر از او روایت کنند. ابو...
حجر قبطی . [ ح َ ج َ رِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشنان القصارین . آونة. سنگ گازران . موروقیتس ۞ . غالاکسوس ۞ . بلغت مصری آونة نامند و آن...
سنگ قبطی . [ س َ گ ِق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجر قبطی و آن سنگی باشد سبز تیره رنگ و بسیار سست و نرم و زود در آب حل شود و گازران مصر ک...
صالح قبطی . [ ل ِ ح ِ ق ِ ] (اِخ ) وی به همراهی ماریه ٔ قبطیه از مصر به مدینه آمد. رجوع به الاصابة ج 3 ص 233 و رجوع به حسن المحاضرة ص 95 ...
فابش قبطی . [ ب ِ ش ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باقلی مصری . رجوع به فابس شود.
قانش قبطی . [ ] (اِ مرکب ) باقلی قبطی . (فهرست مخزن الادویه ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.