قتر
نویسه گردانی:
QTR
قتر. [ ق َ ] (ع مص ) تنگ کردن نفقه را برعیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔجرجانی ) (اقرب الموارد): قتر قتراً و قتوراً؛ تنگ کرد نفقه را بر عیال . (منتهی الارب ). || قوت روزگذار دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بخور کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آتش ، دود کردن آتش . (اقرب الموارد). || بلند گردیدن و منتشر شدن بو. (منتهی الارب ) (آنندراج ): قتر لحم ؛ بلندشدن بوی آن . (اقرب الموارد). قترت القدر؛ بلند گردیدو منتشر شد بوی دیگ افزار آن . (منتهی الارب ). || قتر شی ٔ؛ ضم کرد بعض چیزی به بعض . || قتر زره ؛ برای آن سر میخ ساخت . || قتر امر؛ لازم گرفت او را. || قتر میان دو امر؛ اندازه گرفتن و تخمین کردن آن را. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قطر المحیط. قاموسی است بعربی اثر بطرس بستانی بزبان عربی که در سال 1869 در دو جلد بیروت به چاپ رسیده و آن مختصر قاموس المحیط است. «قاموس المحیط» تألیف ...