اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قداح

نویسه گردانی: QDʼḤ
قداح . [ ق َدْ دا ] (ع ص ) کاسه گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قدح گیرنده . (النقود العربیه ص 39). || (اِ) آهن چخماق . || سنگ یا چوب آتش زنه . || اطراف گیاه تازه . || نوباوه های تازه از گیاه اسپست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قداح . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قِدْح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قِدْح شود.
قداح . [ ق َدْ دا ] (اِخ ) موضعی است در دیاربنی تمیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
قداح .[ ق َدْ دا ] (اِخ ) سعیدبن سالم که علمای علم رجال او را به قداح ملقب سازند. (ریحانةالادب ج 3 ص 280).
قداح . [ ق َدْ دا ] (اِخ ) عبداﷲبن میمون . فرقه ٔ میمونیه از فرق اسماعیلی اصحاب اویند. (الفهرست ص 186 به نقل مؤلف خاندان نوبختی ص 265). ...
قداح . [ ق َدْ دا ] (اِخ ) میمون مکی پدر عبداﷲبن میمون . علماء رجال این لقب را به اوو فرزندش عبداﷲ میدهند. (ریحانة الادب ج 3 ص 280).
قداة. [ ق َ ] (ع اِ) بوی خوش دیگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج ِ قَدَة (نوعی از مار). (منتهی الارب ).
قدعة. [ ق َ دِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث قَدِع . امراءة قدعة؛زن کم سخن شرمگین . (منتهی الارب ). رجوع به قدع شود.
قدعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) شاماکچه ٔ خرد. (منتهی الارب ).
غداة. [ غ َ ] (ع اِ) پگاه ، یا میان طلوع فجر و طلوع شمس ، یقال : آتیک غداة غد. ج ، غَدَوات . (منتهی الارب ). بامداد، یا میان نماز صبح و طلوع ...
غداة غد. [ غ َ ت َ غ َ ] (ع ق مرکب ) فردا بامداد. (مهذب الاسماء). پگاه فردا. (از ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.