اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرار

نویسه گردانی: QRʼR
قرار. [ ق َ ] (اِخ ) عمرانی گوید: جایی است در روم . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی...
قرار. [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای عرب است . (منتهی الارب ).
قرار. [ ق َ ] (اِخ ) وادی ای است نزدیک مدینه در دیار مُزَینَة. (از معجم البلدان ).
قرار. [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
بی قرار. [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قرار) بی سکون . (آنندراج ). بی ثبات و تغییرپذیر و ناپایدار. (ناظم الاطباء). آنکه ثبات ندارد. متحرک : تا بی...
یک قرار. [ ی َ / ی ِ ق َ ] (ص مرکب ) مرادف یک پهلو. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک وضع. یک اندازه . یکسان . رجوع به یک پهلو شود.
قرار زدن . [ ق َ زَدَ ] (مص مرکب ) مقرر داشتن . مقرر کردن : به سوی هند قرار فرار زد شه زنگ چو قوقه ٔ کله شاه چین نمود از دور.بدر چاچی (از آنن...
دار قرار. [ رِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن جهان آخرت . رجوع به دارالقرار شود.
قرار کردن . [ ق َ ک َدَ ] (مص مرکب ) آرام کردن . آرام گرفتن : کرده اهل مشرق و مغرب به انصافت قرارگشته چشم ملت و دولت به اقبالت قریر. ام...
جای قرار. [ ی ِ ق َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای ِ باش . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.