قرح
نویسه گردانی:
QRḤ
قرح . [ ق َ رَ ] (ع مص ) ریش برآمدن در پوست . (ناظم الاطباء). گویند: قَرِح َ الرجل قَرَحاً؛ ای خرجت به القروح . (اقرب الموارد). || آبله ریزه درآمدن در پوست . (ناظم الاطباء).گویند: قرح الفرس قرحاً؛ دارای قرحه گردید اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تمام دندان شدن . گویند: قرح الفرس قرحاً و قروحاً؛ تمام دندان شد اسب . (منتهی الارب ). || (اِمص ) عیبی است خلقی در اسب ، و آن موقعی است که سفیدی صورت اسب کمتر ازدرهم باشد، و آن ناپسند است . (صبح الاعشی ج 2 ص 24).
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع در6 هزارگزی شمال خاوری میاندوآب و در مسیر شو...
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ](اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه ٔ بخش ترکمان شهرستان میانه واقع در 10 هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 3 هزارگزی شوس...
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رهال بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 20500 گزی جنوب باختری خوی و 1500 گزی باختر شوسه ٔ خ...
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خسروشاه بخش اسکو از شهرستان تبریز واقع در 17 هزارگزی باختر اسکو و 3500 گزی شوسه ٔ اسکو به...
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع در 40 هزارگزی شمال خیاو و 15 هزارگزی شوسه ٔ گرمی ...
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری قره ضیاءالدین و 45...
قره تپه . [ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فعله کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع در 15 هزارگزی خاور سنقر کنار راه عمومی ...
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 17 هزارگزی باختر کرمانشاه و 4 هزارگزی باختر...
قره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان واقع در 20000 گزی باختر نجف آباد و 8000 گزی ج...
قره باغی . [ ق َ رَ ] (اِخ ) (دوده ٔ...) شعبه ای است از ایل اقاجری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).