قرح
نویسه گردانی:
QRḤ
قرح . [ ق َ رَ ] (ع مص ) ریش برآمدن در پوست . (ناظم الاطباء). گویند: قَرِح َ الرجل قَرَحاً؛ ای خرجت به القروح . (اقرب الموارد). || آبله ریزه درآمدن در پوست . (ناظم الاطباء).گویند: قرح الفرس قرحاً؛ دارای قرحه گردید اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تمام دندان شدن . گویند: قرح الفرس قرحاً و قروحاً؛ تمام دندان شد اسب . (منتهی الارب ). || (اِمص ) عیبی است خلقی در اسب ، و آن موقعی است که سفیدی صورت اسب کمتر ازدرهم باشد، و آن ناپسند است . (صبح الاعشی ج 2 ص 24).
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
علی قره باش . [ ع َ ی ِ ق َ رَ ] (اِخ ) (علی اطول ...) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی . مشهور به قره باش . رجوع به علی أطول قره باش ش...
عمر قره داغی . [ ع ُ م َ رِ ق َ رَ ] (اِخ ) (ملا...) وی عالم در نحو و منطق و تفسیر بود. در سال 1213 هَ .ق . در قره داغ متولدشد و به سال 1281 هَ...
غره گردیدن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن . گول خوردن .غره گشتن . مغرور شدن . رجوع به غره شود : نگردد به گفتار ...
کال قره خان . [ ل ِ ق َ رَ / رِ ] (اِخ ) نام کانالی است به مشهد : تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بودسنگر ما لب کال قره خان خواهد بود.از...
قره نین بلاغی . [ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه دره سی بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 14500 گزی شمال باختری ماکو و 5 هزارگزی باختر ...
قره گزلو بالا. [ ق َ رَ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان واقع در 9 هزارگزی باختر کنگاور و8 هزارگزی شمال باختر ش...
قره چای نقشی . [ ق َ رَ ی ِ ن َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 25 هزارگزی شمال سراسکند و 7 هزارگزی شوسه ٔ ...
قره چی منصور. [ ق َ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیره ٔ بخش گیلان غرب شهرستان شاه آباد واقع در 47 هزارگزی شمال باختر گیلان غرب و 4 هزارگزی س...
قره ضیاءالدین . [ ق َ رَ ئِدْ دی ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان خوی که در قسمت شمال خوی واقع است . حدود آن از شمال به دهستا...
قره ضیاءالدین . [ ق َ رَ ئِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی و مرکز بخش ، در 42 هزارگزی شمال خاوری خوی د...