قرد
نویسه گردانی:
QRD
قرد. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن وگرد کردن . گویند: قرد فی السقاء؛ گرد کرد در مشک روغن یا شیر را. || ورزیدن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غرد. [ غ َ ] (اِ) نوائی است از موسیقی .
غرد. [ غ َ ] (اِخ ) خانه ای در سرمن رأی مرمتوکل را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان گوید: بنائی است برای متوکل در سرمن را...
غرد. [ غ َ ] (پسوند) (مزید مؤخر) ظاهراً لغتی در گرد پساوند امکنه : باشغرد. رجوع به غر شود.
غرد. [ غ َ رَ ] (ع مص ) بلند کردن طائر آواز را، و طرب انگیز نمودن و در حلق بگردانیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). آواز گردانیدن به نغمات سرود و...
غرد. [ غ َ رِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (از منتهی الارب ) (المنجد). هر آوازخوان خوش صوت . (از معجم البلدان ). غِرد. غِرّید. (منتهی الارب ) ...
غرد. [ غ َ رِ ] (اِخ ) کوهی است میان ضریه و ربذه در کنار جریب اقصی که متعلق به بنی محارب و فزارة است ، و گفته اند در کنار ذی حسن در اطراف ...
غرد. [ غ ِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. (از اقرب الموارد). غَر...
خان غرد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ تابستانی راگویند ۞ . (شرفنامه ٔ منیری )(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : بسا خان و کاشانه و خان غردبدو...