اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قردح

نویسه گردانی: QRDḤ
قردح . [ ق ُ دُ ] (ع اِ) نوعی است از چادر. || کپی فربه و بزرگ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قردح . [ ق َ دَ ](ع اِ) چادر. (منتهی الارب ). رجوع به قُرْدُح شود.
قردة. [ ق َ رَدَ ] (ع اِ) یک شاخ خرما برگ دورکرده . || پاره ای از ابریشم . (منتهی الارب ). || در مثل گویند: عثرت علی الغزل باجرة فلم تترک...
قردة. [ ق َ رِ دَ ] (ع اِ) ج ِ قِرْد. (منتهی الارب ). رجوع به قِرْد شود.
قردة. [ ] (اِ) قسمی شپش که در مژگان پدید آید، و آن غیر قمقام و غیر صبیان است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. و پایهای آن پدید باشد. (از...
قردة. [ ق ِ رَ دَ ] (ع اِ) ج ِ قِرْد. (منتهی الارب ). رجوع به قِرْد شود.
غردة. [ غ َ دَ ] (ع اِ) نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ). غَراد. غَرادة. غَرد. غَردة. غَرَد. ج ، غِرَدَة، غِراد. (از اقرب الموارد).
غردة. [ غ ِ رَ دَ ] (ع اِ) ج ِ غَرد و غِرد و غَردة و غِردة و غَرادو غَرادة و غَرَد. نوعی از قارچ . (از اقرب الموارد). غِراد. (اقرب الموارد). رجوع ...
غرده . [ غ َ دَ / دِ ] (اِ) ارابه و گردون چوبی . (برهان قاطع) (آنندراج ) ۞ . لغتی درعرادة (آلت جنگی خردتر از منجنیق ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ ...
غرده . [ غ ُ دَ ] (اِ) گوشت گردی که در اعضاء ظاهر شود و در ترکی اورد گویند. (از فرهنگ شعوری ). آماس و ورم . گره گوشت وپوست و غده . (ناظم الا...
خان غرده . [غ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ تابستانی . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379) (ناظم الاطباء). رجوع به «خان غرد» شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.