اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرط

نویسه گردانی: QRṬ
قرط. [ ق ُ ] (ع اِ) شعله ٔ آتش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نره ٔ خرد کودک . (منتهی الارب ). || الصرع علی القفا. (اقرب الموارد). || پستان . || آویزه ٔ اعلای گوش . (منتهی الارب ). || گوشواره ٔ بناگوش . ج ، اقراط، قُروط، قِراط، قِرَطة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شبدر که گیاهی است مانا به اسپست ، مگر بزرگ از آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِخ ) ثریا را به علاقه ٔ مشابهت گویند. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قرت . [ ق َ رَ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ). جَمَد. (اقرب الموارد). || آب منجمد. (منتهی الارب ).
قرت . [ ق َ رَ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ رخ از اندوه یا خشم . (منتهی الارب ). تغییرکردن چهره ٔ کسی از غم یا خشم . (از اقرب الموارد).
غرت . [ غ ُ ] (اِ) جرعه ٔ آب یا هر آشامیدنی . یکبار به گلو فروبردن آب یا مایعی دیگر. آن مقدار از آب و مانند آن که به یک دم نوشند. در تداول...
غرت . [ غ َرْ رَ ] (ع اِ) غرة. رجوع به غرة شود.
غرت . [ غ ُرْ رَ ] (ع اِ، مص ) غرة. رجوع به غرة شود.
غرت . [ غ ِرْ رَ ] (ع ص ، مص ) غرة. رجوع به غرة شود.
غِرت ، گوزیدن لهجه پارسی غور
قرت قرت . [ ق ُ ق ُ ] (اِ صوت ) جرعه جرعه . (ناظم الاطباء). نام آواز فروبردن آب بسیار به گلو.
قزل قرت . [ ق ِ زِ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از: ترکی قزل ، سرخ + قُرت ، گرگ ) نفرینی است مانند زهرمار، زغنبوت ، کوفت ، کوفت کاری ، درد بیدرمان .
غرت و غراب . [ غ ُ ت ُغ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول فارسی زبانان آنکه زیر بار منت هیچکس رفتن نخواهد. سخت غره به خویش .متکبر: شیراز...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.