قرق 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QRQ 
    
							
    
								
        قرق .[ ق َ رَ ] (ع  ص ) جای  هموار. و از این  معنی  است : قاع قرق . رجوع  به  قَرِق  شود.  ||  (مص ) در زمین هموار رفتن . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).  ||  در بیابان  سیر کردن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        قرق آب . [ ق َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  فاروج  بخش  حومه ٔشهرستان  قوچان  واقع در 16 هزارگزی  شمال  باختری  قوچان . موقع جغرافیایی  آن  جلگه  و نواحی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم قرق . [ چ َ ق ُ  رُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  کرگاه  بخش  ویسیان  شهرستان  خرم آباد که  در 7 هزارگزی  باختر ماسور، کنار شمالی  راه  شوسه ٔ خرم آباد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قرق آقا. [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  اشیان  بخش  فلاورجان  شهرستان  اصفهان  واقعدر 20000 گزی  باختر فلاورجان  و 4000 گزی  راه  شوسه ٔ مبارکه  به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قرق  کردن . [ ق ُ رُ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) ممانعت  کردن . قدغن  کردن . بازداشتن  از آمدن  و دخول  و خروج . (ناظم  الاطباء).-  قرق  کردن  جایی  را ؛ قدغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شمس آباد قرق . [ ش َ دِ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  بیضا بخش  اردکان  شهرستان  شیراز. سکنه ٔ آن  115 تن . آب  آن  از قنات . این  قریه  را قره...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی آباد قرق . [ ع َ دِ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  بیضا از بخش  اردکان  شهرستان  شیراز واقع در 83 هزارگزی  جنوب  خاوری  اردکان  و یک هزارگزی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حسین آباد قرق . [ ح ُ س ِ دِ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  رامجرد بخش  اردکان  شهرستان  شیراز. واقع در 63هزارگزی  جنوب  خاور اردکان  و هشت هزار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق . [ غ َ ] (ع  مص ) مأخوذ از غَرَق ، به معنی  در آب  فرورفتن . آب  از سر گذشتن . فارسیان  غرق  به  سکون  ثانی  به معنی  در آب  فرورفتن  استعمال  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق . [ غ َ ] (اِخ )دهی  است  از دهستان  تحت  جلگه ٔ بخش  فدیشه ٔ شهرستان  نیشابور که  در 21 هزارگزی  شمال  نیشابور واقع و محلی  است  جلگه ، معتدل  و ...