قرة
نویسه گردانی:
QR
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غوک . (منتهی الارب ). ضفدع . (اقرب الموارد). قورباغه . (ناظم الاطباء). || برای یک دفعه . گویند: رمت الناقةببولها قرةً؛ یک دفعه کمیز انداخت . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
قره قروت. (ا. ت.) سیاه کشک. از پسماندهای نهائی شیر است. از جوشاندن ماست و دوغ کشک (قروت، مصل، ترف) گیرند و از جوشاندن مایع پسماند کشک که سیاه می شود و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
روستایی در سه راهی هشترود (سرسکند) جاده میانه -تبریز که به علت داشتن چمنهای بزرگ و زیاد بدبن نام خوانده شده است. البته متاسفانه آنرا به فارسی ترجمه زش...
نام روستاییست ازتوابع شهرستان جلفا درچند کیلومتری دره شام نرسیده به کلیدداغی.منطقه ای است بسیارخوش اب وهوا باتوجه به وجود زیارتگاه حضرت جرجیس در این م...
قره غاز گونه ای از مرغان ماهیخوار است. نک باکلان. این پرنده همان غاق می باشد. باکلان یک واژۀ روسی است و نامهای دیگر و فارسی قرهقار[۱]، قرهغاز، دارغ...
قره قاط. [ ق َ رَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) میوه ٔ گرد ذغال اخته است . ذغال اخته گیاهی است که اقسام متعدد دارد، بعضی از میوه های آن کروی و بعضی د...
قره قوچ . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری خداآفرین و 29 هزارگزی شوسه ٔ اه...
قره قوچ . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 8 هزارگزی باختر گرمی و در مسیر شوسه ٔ گرمی به بیله سوار. مو...
قره قوش .[ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 45500 گزی شمال باختری خوی و 4000 گزی باختر شوسه ٔ سیه چشمه...