اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قریه

نویسه گردانی: QRYH
قریه . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ده . دیه . دهکده . || شهر. || هر جائی که مسکن و مأوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود متصل و پیوسته به هم . ج ، قری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قریه ٔ سنه . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ ؟] (اِخ ) همان قریه ٔ سفر و دبیر است ، مقابل صحیفه ٔ یوشع (15:15 و 49 و داود 1:11). (قاموس کتاب مقدس ).
قریه ٔ حصوت . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ ؟ ] (اِخ ) (شهر کوچه ها) شهری است در موآب . (سفر اعداد 22:39) (قاموس کتاب مقدس ).
قریه ٔ ارباع . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ اَ ] (اِخ ) یاقریه ٔ اربع (شهر اربع)، و آن شهری است که مردی اربعنام آن را بنیاد نهاد، و در تقلید مذکور است...
قریه ٔ عاریم . [ ق َرْ ی َ / ی ِی ِ ؟ ] (اِخ ) همان قریه ٔ یعاریم است . (کتاب عزرا 2:25) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به قریه ٔ یعاریم شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قریه ٔ یعاریم . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی َ ] (اِخ ) (شهر نخلستانها)یکی از شهرهای چهارگانه ٔ جبعونیا است که در حدود یهودا و بن یامین واقع بود (صحیفه ٔ ...
قریح . [ ق َ ](ع ص ) خسته و ریش . || خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) اول ابری که پیدا و نمایان گردد. (منتهی...
قریة. [ ق َ ری ی َ ] (ع اِ) چوب دستی و عصا. || چوبهای سوراخ دار که در آن سرستون خانه را گذارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چوب با...
قریة. [ ق ِ ری ی َ ] (ع اِ) چینه دان مرغان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) مصغر قَرْیه است . (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.