گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قسا نویسه گردانی: QSA قسا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) ۞ نام داروئی است که آن را سلیخه گویند، و آن پوست درختی است . (برهان ) (ناظم الاطباء). سلیخه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). آن را به هندی کهیلا نامند، و به معنی دارچینی نیز آمده است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه واژه معنی قسا قسا. [ ق َ ] (ع مص ) سخت شدن . (برهان ). || سخت دل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به قساء و قساوه و قساءة شود. قسا قسا. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است در عالیه ، و ابن احمر در اشعار خود از آن یاد کرده است . و گویند قسا دهی است در مصر و جامه ٔ قسی که پیغمبر آن را ... قساء قساء. [ ق َ ] (ع مص ) قسا. سخت شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). رجوع به قسا و قساءة و قساوة شود. قساء قساء. [ ق ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). قساء قساء. [ ق ُ ] (اِخ ) نام جائی است . (معجم البلدان ). قساء قساء. [ ق ِ ] (اِخ ) (ذو...)جائی است نزدیک ذات العشر و از منازل حاجیان بصره است و بین ماویه و ینسوعة واقع شده . (معجم البلدان ). قصا قصا. [ ق َ ] (ع اِ) پیشگاه فراخ سرای . (منتهی الارب ). فناء الدار. (اقرب الموارد). || نسب دور و بعید. || کرانه و ناحیه . (اقرب الموارد) (م... قصا قصا. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) گویا جمع اقصی است ، چون صُفَر ج ِ اصفر و اُخَر ج ِ آخر. (معجم البلدان ). قصا قصا. [ ق ُ ] (اِخ ) نام پشته ای است در یمن . (معجم البلدان ). غسا غسا. [ غ َ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما؛ یعنی خرمای نارسیده ، آن را به عربی بَلَح خوانند. (از برهان قاطع) (آنندراج ). در فرهنگهای عربی ، غساة به معن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود