اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قسط

نویسه گردانی: QSṬ
قسط. [ ق ِ ] (ع اِ) عدل و داد. || بهره از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حصه و نصیب . (اقرب الموارد). || پیمانه که نیمه ٔ صاع باشد. (منتهی الارب ). مکیال یسع نصف صاع . (اقرب الموارد). || حنین گوید قسط سه رطل است و ثابت قره گوید قسط چهار رطل است و قسط عسل یک رطل و نیم است . قسط رومی بیست اوقیه . قسط انطاکی و قسط مصری هیجده اوقیه . و گفته اند چهار رطل ، قسط عسل در یونان یک رطل و گفته اند رطلی و نیم و نیز دو رطل و نیم . قسط شراب بیست اوقیه ... و قسط عطری بیست وچهار اوقیه . (مفاتیح ) (بحر الجواهر). || شش یک فرق ، و آن شش قسط باشد و گاهی بدان وضوکنند، و به همین معنی است قسط در حدیث زیر: ان النساء من اسفه السفهاء الا صاحبة القسط و السراج ؛ گویا مراد آن زنی است که خدمت شوهر کند و وسیله ٔ وضوی او را فراهم سازد و بالای سر او با چراغ ایستد. || مقدار. || رزق . || ترازو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کوزه . (منتهی الارب ). الکوز عند اهل الامصار. (اقرب الموارد). || جزء از دَین تقسیط شده و بدان نجم نیز گویند و جمع آن اقساط است . || (ص ) عادل و دادگر. واحد و جمع در وی یکسان است . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قسط. [ ق َ س َ ] (ع اِمص )خشکی در گردن . || راستی استخوانهای ساق ستور، و آن عیب است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).من عیوب الخلقیة لل...
قسط. [ ق َ س ُ ] (ع ص ) رَجُل قسطالرِّجْل ، مرد راست استخوان پای . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قسط. [ ق َ ] (ع مص ) عدل و داد کردن . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). و این از مصادری است که صفت واقع میشود، مانند عدل . گویند: رجل قسط، چنانک...
قسط. [ ق َ ] (ع مص ) جور و بیدادگری کردن و از حق بازگردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پریشان و پراکنده نمودن چیزی را. (منتهی ...
قسط. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَسْطاء.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قسطاء شود.
قسط. [ ق ُ] (ع اِ) کسد. کست . کسط، و آن دارویی است . (منتهی الارب ). عود هندی و عربی که بدان علاج کنند، مُدِرّ و نافع کبد است . (از اقرب الم...
قسط تلخ . [ ق ُ طِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسط کشمیری است . رجوع به قُسط شود.
پیش قسط. [ ق ِ ] (اِ مرکب ) مساعده . || قسمت نخست از چند قسمت وجهی که بعاجل دهند و اقساط دیگر را به آجل . یک حصه از چند حصه ٔ پرداخت پولی ...
قسط مقری . [ ق ُ طِ م ُ ] (اِخ ) اسماعیل بن قسطنطین مکی . از قراء است . (منتهی الارب ).
قسط هندی . [ ق ُ طِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسط تلخ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قُسط شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.