قشلاق
نویسه گردانی:
QŠLAQ
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد در 3 هزارگزی جنوب بروجردو 3 هزارگزی خاور شوسه ٔ بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 445 تن است . آب آن از قنات است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
قشلاق . [ ق ِ ] (ترکی - مغولی ، اِ) جاهای گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربی مشتاة خوانند. و ییلاق ضدقشلاق است . (آنندراج از...
قشلاق . [ ق ِ] (اِخ ) نام محلی کنار جاده ٔ طهران و قزوین در 101800 گزی طهران میان آبیک و کونده . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و صلواة آباد در 3900 گزی سنندج . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه طهران به سمنان میان حسین آباد و حاجی آباد در 107700 گزی طهران . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی از معبر راه آهن طهران و بندرشاه . فاصله اش تا طهران 1145 گز است . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ](اِخ ) نام محلی کنار راه مشهد به باجگیران میان امام قلی و شاخه در 202930 گزی مشهد. (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه به نوسود میان باغ خلیفه و گردنه ٔکریوه ، در 110000 گزی کرمانشاه . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ تنکابن در مازندران . عده ٔ قری 34، مساحت 2 فرسخ ، مرکز گیل کلا، حد شمالی دریا، شرقی کران ، جنوبی بیرون...
قشلاق .[ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سقز به بانه میان سقز و تموغه در 11000 گزی سقز. (از یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهسارات بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 42000 گزی جنوب خاوری رامیان و 4000 گزی باختر شوسه ٔ گرگان ...