اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قشم

نویسه گردانی: QŠM
قشم . [ ق َ ] (ع اِ) آب راهه بر زمین . (منتهی الارب ). مسیل آب در زمین . (اقرب الموارد). || غوره ٔ سپید دراوچه ۞ و جز آن که شیرین می شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).رجوع به قَشَم شود. || (مص ) خوردن ، یا بسیار خوردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بلایه و هیچکاره از طعام چیده دور کردن و نیکو و برگزیده ٔ آن را خوردن . (منتهی الارب ). دور کردن از طعام پست و هیچکاره ٔ آن را و خوردن برگزیده و خوب آن : قشم الطعام ؛ نفی منه الردی ّ و اکل طیبه . (اقرب الموارد). || کفانیدن و شکستن برگ خرما و نی و جز آن را جهت بافتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فعل آن از ضرب است . (منتهی الارب ). || مردن : قشم فلان قشماً؛ مات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غشم . [غ َ ] (ع مص ) ستم . (منتهی الارب ). پیدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). (مصادر زوزنی ). ستم کردن . (از اقرب الموارد). ظلم : سبب تخلیص خل...
غشم . [ غ َ ش َ ] (ع مص ) فرونگذاشتن چیزی را از قطران ، و تمامه ٔ آن بر اندام صحیح و سقیم ریختن و آلودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشم شتر...
غشم . [ غ َ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). وادیی است از وادیهای سراة. (از معجم البلدان ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.