قشم
نویسه گردانی:
QŠM
قشم . [ ق ِ ] (ع اِ) سرشت که مردم بر آن آفریده . (منتهی الارب ). طبیعت . (اقرب الموارد). || آب راهه ٔ تنگ در رودبار یا در زمین ، یا آب راهه ٔمطلق . ج ، قُشوم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تن و پیکر. (منتهی الارب ). جسم . (اقرب الموارد): رأیته قد ذهب قشمه ؛ ای ناحلاً و ذهب لحمه و شحمه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گوشت پخته ٔ سرخ شده . || پیه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بن و نژاد. (منتهی الارب ). اصل . || حال و هیأت . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غشم . [غ َ ] (ع مص ) ستم . (منتهی الارب ). پیدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). (مصادر زوزنی ). ستم کردن . (از اقرب الموارد). ظلم : سبب تخلیص خل...
غشم . [ غ َ ش َ ] (ع مص ) فرونگذاشتن چیزی را از قطران ، و تمامه ٔ آن بر اندام صحیح و سقیم ریختن و آلودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشم شتر...
غشم . [ غ َ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). وادیی است از وادیهای سراة. (از معجم البلدان ).