قصاب
نویسه گردانی:
QṢAB
قصاب . [ ق ُص ْ صا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاصب . (اقرب الموارد). رجوع به قاصب شود.
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
قصاب . [ ق ِ ] (ع اِ) بندهای آب و پشته ها که در پای دیوار سازند تا آب جمع نشود و اطراف دیوار نیفتد و ویران نگردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموار...
قصاب . [ ق َ ] (از ع ، ص ، اِ) قَصّاب است که در ضرورت شعری مخفف آمده است : گوسفندان که بروننداز حساب زَانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟ مولوی...
قصاب . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ، اِ) نای زن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). زمار. (اقرب الموارد). نی نواز. (منتهی الارب ). نفخ کننده در نی . (اقرب ...
قصاب . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر در 62500 گزی خاور کنگان و جنوب راه مالرو کنگان به اشکنان ....
قصاب .[ ق َص ْ صا ] (اِخ ) حبیب بن ابوعمره ٔ کوفی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان است . وی از سعیدبن جبیر روایت دارد. به سال 142 هَ . ق . وفات ...
قصاب . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) حسن بن عبداﷲ از محدثان است . وی از نافعبن عمرو روایت کند و از او وکیعبن جراح روایت دارد. (لباب الانساب ).
قصاب . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) محمدسلیم بن انیس دمشقی . از ادیبان قرن چهاردهم هجری است . او راست : نشاءة الصیا و نسمة الصبا، و این دیوان شعری اس...
قصاب . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ۞ مؤیدالدین بن محمدبن علی ،مکنی به ابوعبداﷲ به صفت تهور و تکبر و قلت عقل و تدبیر موصوف بود و در سنه ٔ 590 هَ ....
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: شمیت ŝamit (سنسکریت: صمیته śamita)*** فانکو آدینات 09163657861
قره قصاب . [ ق َ رَ ق َص ْ صا ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 16 هزارگزی خاور نقده و 3500 گزی جنوب شوسه ٔ نقده...