قصب 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QṢB 
    
							
    
								
        قصب . [ ق َ ] (ع  مص ) جدا نمودن . بریدن . (منتهی  الارب ). قطع کردن . گویند: قصبه  قصباً؛ قطعه . قصب  القصاب  الشاة؛فصل  قصبها و قطعها عضواًعضواً. (اقرب  الموارد).  ||  از آب  بازداشته  ایستادن  و سر برداشتن  از آن  پیش  از سیری . (منتهی  الارب ). امتناع  از شرب  آب  و سربرداشتن  از آن  پیش  از سیراب  شدن . (اقرب  الموارد).  ||  پیش  از سیری  از آب  بازداشتن  کسی  را. (منتهی  الارب ). منع از شرب  ماء قبل  از سیراب  شدن  کسی . (اقرب  الموارد).  ||  عیب  کردن  و دشنام  دادن . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ) (تاج  المصادر بیهقی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        رماد قصب . [ رَ دِق َ ص َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) خاکستر نی . داروئی  است . صاحب  اختیارات  آرد: بهترین  آن  نبطی  بود و طبیعت آن  سرد و خشک  بود ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عسل  قصب . [ ع َ س َ ل ِ ق َ ص َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) آب  نیشکر به قوام آورده . (یادداشت مرحوم  دهخدا). عسل القصب . و رجوع  به  عسل القصب  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب الجیب . [ ق َ ص َ بُل ْ ج َ ] (ع  اِ مرکب ) قصب الجب . قصب الحبیب . قسب الجیب . قصب  انجیر. گوته  شاعر آلمانی  در یکی  از اشعارش  بدین  مضمون :آگا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب السبق . [ ق َ ص َ بُس ْ س َ ] (ع  اِ مرکب ) به  فاصله ٔ بعید یک  نی  به  سرزمین  استاده  میسازند و سواران  از دور به  اتفاق  یکدیگر به  سوی  آن  ن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب السکر. [ ق َ ص َ بُس ْ س ُک ْ ک َ ] (ع  اِ مرکب ) نیشکر، و آن  گیاهی  است  که  آب  ساقه های  آن  شیرین  است  و آن  را فشرده  و شکر سازند. (از اقرب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب انجیر. [ ق َ ص َ اَ ] (اِ مرکب ) قسمی  از شیرینی  است ، و شاید قصب الجیب  تصحیف  این  کلمه  باشد. بسحاق  اطعمه  در فصل  شیره  و شربت  آورد : لوحش ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب  مصری . [ ق َ ص َ ب ِ م ِ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) نام  پارچه ای  است  که  آن  را در مصر می بافند.  ||  کنایه  از شعاع  و پرتو آفتاب  هم  هست . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب  فارسی . [ ق َ ص َ ب ِ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) نوعی  است  از نی  محکم  که  از آن  مزمار سازند و نیز سقف  خانه ها پوشانند و قسمی  از آن  برای  ق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب  شکرریز. [ ق َ ص َ ب ِ ش َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) نیشکر : یا ابوبکر توئی  چون  قصب  شکّرریزوین  یکی  مؤذن  خام  آمده ای  از فرعون ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قصب  بغدادی . [ ق َ ص َ ب ِ ب َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) قسمی  نی  قلم  :  و قلم  شمس المعالی  از قلم  رمحی  بود یا از قصب  بغدادی . (نوروزنامه ).