قصیب
نویسه گردانی:
QṢYB
قصیب . [ ق َ ] (ع ص ) شتر بازایستاده از شیر قبل از سیری . (منتهی الارب ). القصیب من الجمال و النوق ؛ الذی یمتنع من شرب الماء فیرفع رأسه عنه . یقال : بعیر و ناقة قصیب . (اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قسیب . [ ق َ ] (ع اِ) روانی آب که با آواز باشد. (منتهی الارب ). بانگ آب . (مهذب الاسماء). جری الماء مع صوت . گوئی : سمعت قسیب الماء و خریره ...
قسیب . [ ق ِس ْ ی َب ب ] (ع ص ) سخت و دراز.(منتهی الارب ). الطویل من الرجال . (اقرب الموارد).