قطب
نویسه گردانی:
QṬB
قطب . [ ق ُ طُ ] (ع اِ) ستونه ٔ آهنی آسیا و چرخ . (منتهی الارب ). آهنی است در سنگ پائین آسیا که سنگ بالا بر آن گردد. (اقرب الموارد). رجوع به قُطْب شود.
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد حسینی . رجوع به قطب الدین شیرازی (محمد...) شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوارزمشاه . رجوع به محمد خوارزمشاه شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوافی . رجوع به مجد خوافی شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن مسعود. رجوع به قطب الدین شیرازی (محمود...) شود.
قطب الدین . [ ق ُبُدْ دی ] (اِخ ) محمودشاه . رجوع به محمودشاه شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْدی ] (اِخ ) محمودشاه یزدی . رجوع به شاه یزدی شود.
قلعه قطب . [ ق َ ع َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول ، واقع در 5هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و کنار راه خاوری...
قطب رازی . [ ق ُ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به قطب الدین رازی شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) یاقوتی ، امیر اسماعیل خال برکیارق بود و به دستور تَرکان خاتون به جنگ برکیارق رفت و به سال 486 هَ . ق . ...
قطب الدینی .[ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع در 7 هزارگزي باختر سعیدآباد و 2 هزارگزی جنو...