قطب الدین
نویسه گردانی:
QṬB ʼLDYN
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (ملک ...) وی در هنگامی که امیر مبارزالدین محمد کرمان را مستخلص کرد عازم خراسان شد و لشکری از ملک هرات خواست تا بدین وسیله بر کرمان مستولی شود ولی سرانجام شکست خورد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 632 شود.
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 122 هزارگزی جنوب خاوری کنگان کنار راه فرعی لار ب...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب مودودبن زنگی بن آق سنقر. رجوع به مودود... شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (مولانا...) از نزدیکان و درباریان امیر تیمور گورکان است که به رسالت پیش سلطان احمد رفته و پیام محبت و د...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) ایلبک . از اطرافیان سلطان محمودبن سام بود. در زمان وی بر هند مستولی شد و دهلی را دارالملک ساخت و پس از ...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) بناکتی ، احمدبن محمودبن ابی بکر. ابن الفوطی درباره ٔ او گوید: مردی نیکوخو و صحیح الضبط بود، هنگام اقامت خواج...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) پهلوان ابن عمادالدین . نایب و ولی عهد اتابک نصرةالدین احمد بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 546 شو...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ](اِخ ) تاینگو. شوهر و برادرزاده ٔ خان ترکان دختر قتلغخان است . قطب الدین پس از براق دو سال حکومت کرمان را داشت . ...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) حبش ، امیر عمید. از امیران مغول است . وی از طرف جغتای و جانشینان او حکومت ماوراءالنهر راداشت . (فهرست کتاب...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (سلطان ) در زمان منکوقاآن میزیست و به فرمان وی به حکومت کرمان برگزیده شد. رجوع به قتلغ ترکان و رجوع به...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) سلیمانشاه بن خواجه محمود. وزیر شاه شجاع . در جنگی که بر سر شیراز میان شاه محمود و شاه شجاع درگرفت و به ...