قف ء
نویسه گردانی:
QF ʼ
قف ء. [ ق َف ْءْ ] (ع مص ) برگردیدن و تباه گشتن گیاه از باریدن باران یا خاک آلود کردن توجبه یا باران گیاه را پس چریدن ستور آن را، و این لغتی است در قفاء. (منتهی الارب ): قَفِئَت الارض قَفْاءً؛ مُطرت و فیها نبت فحمل علیه المطر فافسده او القف ء ان یقع التراب علی البقل . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ابن قف . [ اِ ن ُ ق ُف ف ] (اِخ ) ابوالفرج امین الدولةبن موفق الدین یعقوب بن اسحاق کرکی نصرانی . طبیب و فیلسوف . پدران اودر خدمت ملوک ایوب...
قف و انظر. [ ق ِ وَن ْ ظُ ] (ع اِ مرکب ) آس بری . خیزران بلدی . (یادداشت مؤلف ).