قفح
نویسه گردانی:
QFḤ
قفح . [ ق َ ] (ع مص ) ناپسندیدن و ناخوش داشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قفحه قفحا؛ ناپسندید آن را و ناخوش داشت . (منتهی الارب ). || بازایستادن و امتناع کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قفح عن الطعام ، بازایستاد از آن . (منتهی الارب ). || ترک کردن و واگذاشتن :قفح نفسه عن الطعام ، ترکه . (اقرب الموارد). || سفوف ساختن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قفح الشی ٔ؛ استفه کما یُستف ّ الدواء. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قفة. [ ق ِف ْ ف َ ] (ع اِ) گوه بچه ٔ نوزاده . (منتهی الارب ). نخست چیز که از شکم نوزاد برآید. (اقرب الموارد). || فسره و لرزه تب و فراخه ٔ آ...
قفة. [ ق ُف ْ ف َ ] (ع اِ) کدوی خشک میانه تهی کرده که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب ). کدوی خشک . (اقرب الموارد). || آوندی شبیه کدو...
قفة. [ ق َف ْ ف َ ] (ع ص ) مرد ریزه اندام یا پست قد سست . (منتهی الارب ). رجوع به قُفّة شود. || (اِ) فسره و لرزه تب و فراخه ٔ آن . (منتهی ال...
قفه .[ ] (علامت اختصاری ) علامتی است از «وقفة یسیرة» به معنی وقف اندک در قرائت قرآن مجید. (اقرب الموارد).
غفة. [ غ ُف ْ ف َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. آنقدر از علوفه و جز آن که بدان زیست توان کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . کقوله : «...
غفه . [ غ ُ / غ ُف ْ ف َ / ف ِ ] (اِ) پوستین بره ٔ بسیار نرم . (از برهان قاطع). پوستین بره که به غایت نرم و نیکو باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندرا...