اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قلته

نویسه گردانی: QLTH
قلته . [ ق َ ت َ / ت ِ ] (ص ) به معنی دوم قلتبان است که دیوث و قواده باشد. (برهان ). قلته = قرته = قلتبان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به قلتبان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قلته . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حمزه لو از بخش خمین شهرستان محلات . سکنه ٔ آن 42 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
قلتة. [ ق َ ل ِ ت َ ] (ع ص ) شاة قلتة؛ گوسفند که شیر او شیرین نباشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قلتة. [ ق ُ ت َ] (اِخ ) دهی است خرم معروف به سواتی قلتة، واقع در صعید مصر در مشرق نیل پائین اخمیم . (معجم البلدان ).
غلته . [ غ َ / غ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) چوبی گرد و استوانه ای که بدان خمیر نان را پهن کنند. (ناظم الاطباء). || غلته به فتح اول نوردی که کلاهد...
غلته . [ غ َ ل َ ت َ ] (اِخ ) ۞ محلی است در تونس .
غلتة. [ غ َ ت َ ] (ع اِ) اول شب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غلتة. [ غ َ ل َت َ ] (ع اِ) یک سهو در حساب . ج ، غَلَتات . (فرهنگ ناظم الاطباء). قیاساً میتواند اسم مرة از غَلت باشد.
غلتة. [ غ ُ ت َ ] (ع اِمص ) اسم مصدر از غَلَت به معنی غلط. (از اقرب الموارد). رجوع به غَلَت شود.
غلطه . [ غ َ طَ ] (اِخ ) نام محله ای بزرگ در استانبول . رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 5 و اعلام المنجد شود.
غلطة. [ غ َ ل َ طَ] (ع اِ) یک خطا در منطق . (ناظم الاطباء). یکبار خطاکردن در سخن . اسم مرة از غَلَط. رجوع به غلط شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.