قلع
نویسه گردانی:
QLʽ
قلع. [ ق َ ] (ع اِ) توشه دان شبان که در آن آلات و اسباب خود دارد. و قَلَع نیز گویند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قُلوع ، اَقْلُع. (اقرب الموارد). و در مثل گویند: شحمتی فی قلعی . و این مثل رادر مورد چیزی آوری که در ملک توست و هر زمان و به هر کیفیت بخواهی میتوانی در آن تصرف کنی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تبر کوچک که بنایان با خود دارند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن و انتقادتا وقت ادا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کانی است که رصاص را به وی منسوب کنند. (منتهی الارب )(آنندراج ). کانی است که رصاص سبک را بدو نسبت دهند.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رصاص قلعی بمعنی شدیدالبیاض . (اقرب الموارد). || وقت فرونشستن تب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): ترکته فی قلع من حماه و قَلَع؛ ای فی اقلاع منها. (اقرب الموارد). || ج ِ قَلوع . (اقرب الموارد). و در منتهی الارب آمده : ج ِ قلوع ، قُلع به ضم قاف . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قلع. [ ق َ ] (ع مص ) از بیخ برکندن یا از جای برگردانیدن . || قُلِعَ قلعاً؛ معزول گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قلع. [ ق َ ل َ ] (ع مص ) بر زین نتوان نشستن . || ثبات و ستواری نگرفتن پای در کُشتی . || از کندی خاطر به سخن پی نبردن و نفهمیدن . (اقرب ...
قلع. [ ق ِ ] (ع ص ) آنکه بر زین نتواند نشست . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || کندخاطر که سخن را نفهمد. (منتهی الارب ). || (اِ) روز زایل ...
قلع. [ ق َ ل ِ ](ع اِ) توشه دان شبان ، و این لغتی است در قَلْع. ج ، قِلَعة. || (ص ) مرد سست پای در کُشتی . (منتهی الارب ). || مرد کم فهم ک...
قلع. [ ق ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ قِلْعة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلعة شود.
قلع. [ ق ُ ] (ع ص ) مرد توانا در رفتار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و در وصف رسول خدا صلی اﷲعلیه و آله است : اذا زال زال قلعاً به ضم و ...
قلع. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) قِلاع . قُلوع . ج ِ قلعة، به معنی حصار و پناهگاه در کوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلعة شود.
قلع. [ ق َ ل َ ] (اِخ ) موضعی است ، و در شعر عمروبن معدیکرب از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
ارزیز پارسی، رصاص تازی، قلعی مستعرب کلهی پارسی. (tin) انگلیسی قلع عنصر شیمیایی است که در جدول تناوبی با نشان Sn وعدد اتمی 50 وجود دارد.این فلز ضعیف چ...
(فلز روی): همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ارژیژ aržiž (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861