اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قلی

نویسه گردانی: QLY
قلی . [ ق ِ لا ] (ع اِ) قُلَة است و آن دو چوب است که کودکان با آنها بازی کنند. (منتهی الارب ). رجوع به قُلَة شود. || قِلْی ْ. رجوع به قِلْی ْ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مهدی‌قلی هدایت، ملقب به مخبرالسلطنه (زادهٔ ۱۲۴۳ خورشیدی، تهران – درگذشتهٔ ۱۳۳۴ خورشیدی، تهران) از رجال عصر قاجار و پهلوی، و در مقاطع مختلف متصدی مناصب...
دیزج حاجی رضا قلی . [ زَ رِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برکشلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه با 35 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)...
صفی قلی خان بالاوند پسر باله خان دوم جد خاندان اسفندیاری بالاوند در دوره زندیه بود. پس از درگذشت باله خان دوم جانشین وی شد، باله خان دوم و صفی قلی خان...
حسینقلی خان والی مقتدر پشتکوه (ایلام کنونی) ملقب به القابی مانند سردار اشرف، صارم السلطنه و ابوقداره، از والیان بسیار بانفوذ دوران قاجاریه و هم عصر نا...
رضاقلی‌خان هدایت از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد رضاقلی‌خان هدایت Reza Qoli Khan Hedayat.jpg رضاقلی‌خان هدایت طبرستانی نام اصلی رضاقلی‌خان هدایت طبرستانی...
غلی . [ غ َل ْی ْ ] (ع مص ) جوشیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). غلیان : غلی قدر؛ جوشیدن دیگ . (از منتهی الارب...
غلی . [ غ َ لی ی ] (ع ص ، اِ) نرخ گران . منه : بعته بالغلی ؛ ای بالغلاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غالی . (اقرب الموارد).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.