قناء
نویسه گردانی:
QNAʼ
قناء. [ ق َن ْءْ ] (ع مص ) آمیختن شیر را به آب . || سیاه کردن ریش را یا خضاب کردن بحنا. || کشتن کسی را یا وادار کردن او را بر کشتن دیگری . || افکندن پوست را در دباغت . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قنع. [ ق َ ](ع مص ) مایل گردیدن شتر بسوی خوابگاه و چراگاه و پیش اهل خود. || از چراگاه ترش گیاه بسوی شیرین گیاه آمدن شتر. (منتهی الارب ...
قنع. [ ق َ ن َ ] (ع اِ) ریگ تنک یا جای هموار از پایین ریگ تا کرانه ٔ آن و آن جای را لبب نیز گویند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ...
قنع. [ ق َ ن ِ ] (ع ص ) خورسند و خشنود ببهره و بخش خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قنع. [ ق ِ ] (ع اِ) جمع قِنعَه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سلاح و ساز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، اقناع . (منتهی ا...
قنع. [ ق ُ ] (ع اِ) طبق از برگ خرما که در آن طعام نهند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِنع شود.
قنع. [ ق ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانع. (منتهی الارب ). رجوع به قانع شود.
قنع. [ ق ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ قِناع بمعنی سلاح و ساز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قناع شود.
جعده ٔ قنا. [ ج َ دَ ی ِ ق َ ] (اِ مرکب ) پرسیاوشان . رجوع به جعدة و رجوع به پرسیاوشان شود.
غناء نهاوندی . [ غ ِ ءِ ن َ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی .
علی قنا واسطی . [ ع َ ی ِ ق َ س ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف ...