اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قنبر

نویسه گردانی: QNBR
قنبر. [ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 43هزارگزی جنوب درمیان و 4 هزارگزی خاور شوسه ٔ بیرجند به درج . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 144 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
قنبر.[ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام ابوالشعثاء مولی بن معمر است و نام قنبر را علی علیه السلام به وی داد : امیر عاصم و عمار یاسر و مقدادصهیب و زهره...
آب قنبر. [ ب ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) رجوع بگردنه ٔ آب قنبر شود.
ابن قنبر. [ اِ ن ُ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) حکم بن محمد مازنی . از مشاهیر شعرا در دولت عباسیان به نیمه ٔ مائه ٔ دوم هجری . مولد او بصره است . وی را ب...
چال قنبر. [ ل ِ قَم ْ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان درو فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 25 هزارگزی خاور کرمانشاه و 3 هزارگزی خا...
چشمه قنبر. [ چ َ م َ قَم ْ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 38 هزارگزی شمال باختری صحنه و 11هزارگزی ...
قلعه قنبر. [ ق َ ع َ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مال اسدبخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی خاور چقلوندی و 5هزارگزی خاور...
مولای قنبر. [ م َ / مُو ی ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) لقبی است که درویشان دوره گرد و برخی از شیعیان به علی بن ابیطالب دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع ...
کلاته قنبر. [ ک َ ت َ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسحاق آباد است که در بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع است و 130 تن سکنه دارد. (ا...
خواجه ٔ قنبر. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ی ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) آقای قنبر. مولای قنبر. کنایه از حضرت علی (ع ) که مولای قنبر بنده ٔ خود بود. (یادداشت ...
گردنه ٔ آب قنبر. [ گ َ دَ ن َ ی ِ ب ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) گردنه ای است بین اراک و نمک کور.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.