قنج
نویسه گردانی:
QNJ
قنج . [ ق ُ ] (ص ، اِ) به معنی بیهوده و هرزه باشد. || خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
غنج مرش . [ غ َ م َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی غنجرش که وزق و غوک باشد، و بفتح را هم گفته اند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به غنجرش و غنجموش ش...
غنج زدن . [ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) غنج زدن دل برای چیزی یا کسی . سخت خواهان و آرزومند او بودن : دلش برای او غنج میزند.
غنج بالا. [ غ ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس که در 30هزارگزی جنوب بشرویه و 4هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی بشروی...
غنج پائین . [ غ ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس که در 31هزارگزی جنوب بشرویه و 5هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی بشر...
غنج و دلال . [ غ َ ج ُ دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ناز و غمزه و عشوه . رجوع به غنج و هم دِلال شود : با خود اندیشیدن که زن مرا هم جمال اس...