قنوع
نویسه گردانی:
QNWʽ
قنوع . [ ق ُ ] (ع مص ) مایل گردیدن شتر بسوی خوابگاه و پیش اهل خود آمدن . || از چراگاه ترش گیاه بسوی شیرین گیاه آمدن . || به بلندی برآمدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بلند شدن پستان گوسفند و نبودن تصوب در آن . (منتهی الارب ). || سؤال و تذلل کردن . (از اقرب الموارد). || خواستن و خوارمندی و نیاز نمودن در سؤال . || خورسند بودن بدانچه قسمت باشد. و این ازلغات اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قنوع . [ ق َ ] (ع ص )خورسند بسندکار به بهره ٔ خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) نشیب و پست-ی . || بلند و بلندی . از اضداد است . ...
قنواء. [ ق َن ْ ] (ع ص ) مؤنث اقنی . زن بلندبینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).