 
        
            قنی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QNY 
    
							
    
								
        قنی . [ ق ُ ن َ ] (اِخ ) قریه ای  است  از یمامة در ناحیه ٔ ریب . (از معجم  البلدان ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        غنی . [ غ َ ] (اِخ ) ابن  قطیب . صحابی  است . (حسن  المحاضرة فی  اخبار مصر و القاهرة ص 102).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غنی . [ غ َ ] (اِخ ) ابن  یعصر (اعصر) بن  غطفان . از قیس  عیلان ، از عدنان . جدی  جاهلی  است  و منسوب  آن  غنوی  است . (از اعلام  زرکلی  ج 2 ص 761). د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پربار، سرشار (دری) آدوگ ādug (پارتی، پهلوی و مانوی) دستن dastan (مانوی). دارا و دارنده به معنی غنی نیست؛ زیرا غن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غنی با. [ غ َ نی  ی ُ بِل ْ لاه  ] (اِخ ) (الَ ...) محمد خامس  هشتمین  از ملوک  بنی نصر (755 - 760 هَ . ق .). زرکلی  گوید: محمدبن  یوسف  ابی الحجاج بن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غنی نقی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) زیدفوری . یکی  از دانشمندان  بود. از حسین بن  دلدار علی  نقوی  هندی  دانش  فراگرفت . اوراست : کتاب  فی  الفرق  بین  المعا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غنی زاده . [ غ َ دَ ] (اِخ ) محمود غنی زاده ٔ سلماسی . در سلماس  به  سال  1296 هَ . ق . به  دنیا آمد و به  استانبول  و پس  از آن  به  برلین  رفت  و در...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غنی  شدن . [ غ َ ش ُ دَ ](مص  مرکب ) توانگر و بی نیاز شدن . رجوع  به  غنی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غنی آباد. [ غ َ ] (اِخ ) دهی  است  جزء دهستان  غار بخش  ری  شهرستان  تهران  که  در ده هزارگزی  خاوری  شهر ری  واقع است . در دامنه ٔ کوه  قرار دارد وهو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غنی آباد. [ غ َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  حومه ٔ بخش  مرکزی  شهرستان  دامغان  که  در 7هزارگزی  جنوب  دامغان  واقع است  و تا ایستگاه  راه آهن  4هزا...