اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قو

نویسه گردانی: QW
قو. (اِ) ۞ پرنده ای است از جنس مرغابی که گردن دراز و پرهای نرم و لطیف برنگ سیاه و سفید دارد و در آب شنا میکند. در نرمی و لطافت به پرهای آن مثال زنند. این پرنده را جویینه نیز گویند. (ناظم الاطباء).
غاز بسیار بزرگ که پرهای بسیار نرمی دارد و در متکا و بالش و تشک می کنند. (فرهنگ نظام ).
- در پر قو خوابیدن ؛ کنایه از در ناز و نعمت پرورش یافتن .
- قو نپریدن در جایی ؛ خلوت بودن . بی اغیار بودن . وحشتناک بودن جایی . قو در آنجا نمی پرد را در محلی گویند که هیچکس را در جای دخل نباشد و از حال آنجا کسی خبردار نبود و بسیار جای دهشتناک و مهیب بود. (آنندراج ) :
خیل ملک ز بیم در آن کو نمی پرد
آنجا که رنگ رو پردم قو نمی پرد.

تأثیر (از فرهنگ نظام ).


در تکیه ٔ فراغت ما قیل و قال نیست
آنجا که هست بالش ما قو نمی پرد.

تأثیر (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قو. [ق َ / قُو ] (اِ) رکوی سوخته و پنبه و صحیح بیخ درختی است که پر ملایم باشد و آتش چخماق در آن زود گیرد. (آنندراج ). رکو و پنبه ٔ نیم سوخ...
قو.[ ق َوو ] (اِخ ) وادیی است در عقیق . شنفری درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 79 شود.
قو. [ ق َ وِن ْ ] (ع ص ) حبل قَو؛ رسن مختلف تاهها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دریاچه ٔ قو. [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) ۞ بالتی که در سال 1877 م . بر مبنای موسیقیی که چایکوفسکی تنظیم کرده بود ایجادشد و گروههای بالت ...
غو. [ غ َ / غ ِ ] ۞ (اِ) نعره کشیدن . (فرهنگ اسدی ). نعره . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بانگ .فریاد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). صدای سخت بلند...
غَو. [ غ َ وِن ْ ] (ع ص ) شتربچه ٔ ناگواردکرده ٔ تخمه زده . (منتهی الارب ). شتربچه ٔ از شیر بازگرفته که تخمه زند و اندرون وی فاسد شود بسبب شیر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.