گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قواد نویسه گردانی: QWʼD قواد. [ ق َوْ وا ] (ع اِ) بینی و آن لغتی است حمیری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن جلب . (منتهی الارب ). زن جلب و دیوث . (ناظم الاطباء). قرمساق و دیوث . (آنندراج ) : گفت ای دغای ابله و قواد قلتبان .سعدی (هزلیات ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی قواد قواد. [ ق ُوْ وا ] (ع ص ،اِ) ج ِ قائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بمعنی کشنده ٔ ستور و جز آن . (آنندراج ). رجوع به قائد شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود