قوسی
نویسه گردانی:
QWSY
قوسی . [ ق َ سا ] (اِخ ) موضعی است به بلاد سرات . (منتهی الارب ). شهری است در سرات . در این شهر عروه برادر ابوخراش هذلی بقتل رسید، و فرزند وی که نجات یافته بود دراین باره اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قوسی . [ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به قوس .- روزهای قوسی ؛ کوتاه ترین ایام در سال . (ناظم الاطباء).- سرمای قوسی ؛ نوعی از سرما که در فصل قو...
قوسی . [ سی ی ] (ع ص ) زمان دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمان صعب . (اقرب الموارد).
قوسی . [ ق َ ] (اِخ ) از شاعران است . از احوالش چیزی معلوم نشد. این مطلع از او دیده شد:جائی که توی نیست کسی را گذرآنجااز من که تواند که ...
قوسی . [ ق َ ] (اِخ ) در مجالس النفایس ص 248 آمده : مولانا قوسی اسفراینی است و جوانی خوش طبع وقابل است ولیکن بسی لوند و خودپسند و بسیار تیز...
تاق قوسی سازهای است که برای انتقال بار عمودی وزن به تکیهگاهها در یک دهانه ایجاد میشود. قدمت تاقهای قوسی به دو هزار سال پیش از میلاد و به منطقه می...
حرکت قوسی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ / قُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت کمانی . کمانه کردن . و این غیر از حرکت حمایلی است .
اصطرلاب قوسی . [ اُ طُ ب ِ ق َ / قُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب در همین لغت نامه شود.
قوصی . [ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن وهیب . ملقب به زکی الدین . از مشاهیر ادباء و شعرای عرب بود و به وزارت سلطان مظفر صاحب حما نایل آمد. وی بسا...
غوثی . [ غ َ ] (ص نسبی ) (اِخ ) منسوب به غوث . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181). رجوع به غوث (اِخ ) شود.
غوثی . [ غ َ ] (اِخ ) عکاشةبن ثوربن اصغر غوثی . رسول خدا وی را بسوی سکاسک و سکون فرستاد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181).