قوض
نویسه گردانی:
QWḌ
قوض . [ ق َ ] (ع مص ) ویران کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
جرت غوز. [ ج ِ غ َ / غ ُ ] (ص مرکب ) در اصطلاح قزوینیان ، آن که بعجله و بی ترتیب کار کند و سخن گوید. مردمی سبک عقل و شتابنده در کارها. آنکه...
غوز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را چون غوزدار خمیده و جمع کردن . رجوع به غوز و قوز شود.
قوز درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کوژپشت شدن . قوزی شدن .
کش و قوز رفتن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کش و قوس رفتن . (یادداشت مؤلف ).