اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قیر

نویسه گردانی: QYR
قیر. (معرب ، اِ) ۞ جسم جامد غیرمتبلور سیاه رنگی که سطح شکستگی آن مانندشیشه ناصاف است و در اماکن نفتی قدیمی یافت میشود. ترکیب قیر همان ترکیبات هیدروکربورهای نفت است که درنتیجه ٔ اکسیداسیون حالت جمود پیدا کرده است . قیرهای طبیعی که به نام مومیایی و زفت رومی نیز نامیده میشوند و وزن مخصوص آنها بین 1/1 و 1/2 و سختی آنها کم و تقریباً 2 میباشد، علاوه بر ترکیبات هیدروکربور در ترکیب آنها ازت و اکسیژن و حتی گوگرد هم وجود دارد. در طبیعت ممکن است قیرهای معدنی با سنگهای آهکی آمیخته یا آنها را آغشته کرده باشد و در این صورت به نام آسفالت طبیعی نامیده میشوند. ساختن آسفالت مصنوعی هم با استفاده از همین آسفالتهای طبیعی صورت میگرفته .در پالایشگاههای نفت در ته دیگهای تصفیه مقادیر زیادی هیدروکربورهای خمیری یا جامد باقی میماند و آن همان قیرهای مصنوعی است که به بازار عرضه میشود و همه ٔ خواص قیرهای طبیعی را دارد. در بناها جهت جلوگیری ازنفوذ رطوبت قیر را به کار میبرند. قیر در حدود 100 درجه حرارت ذوب میشود. زفت رومی . مومیایی . قیر طبیعی . حجر قیر. اشبنت . قطران نفت . (فرهنگ فارسی معین ).
- قیراندای ؛ که بقیر انداید.
- قیراندود ؛ مقیر. قیراندوده . قیرمالید. اندوده قیر.
- قیراندوده ؛ قیرمالیده .
- قیراندودی ؛ حاصل مصدر است از قیراندود کردن .
- قیرفام ؛ سیاه برنگ قیر.
- قیرگون ؛ بمانندقیر سیاه :
گر ماه تیر شیر نبارید بر سرت
بر قیرگون سرت که فروریخته ست شیر.

ناصرخسرو.


اعلام قیرگون شب به قیروان مغرب رسید. (سندبادنامه ).
- قیری ؛ منسوب به قیر. مثل قیر.
- || بسیار سیاه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
غیر. [ غ َ ] (ع مص ) دیه دادن . (از اقرب الموارد) ۞ . اسم مصدر آن غیرَة است . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || رشک بردن . (دهار). رشک خوردن ...
غیر. [ ی َ ] (ع اِ) گشتن حال .تغیر حال . (متن اللغة). تغیر. دگرگونی : تا نصیحتگر او بود براو بود پدیدچون نصیحت نشنید آمد در کار غیر. فرخی .تا جها...
غیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غیرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی از معانی آن دیه است ، چنانکه گویند: ان لم تقبلوا الغیر جدعنا انوفکم ؛ یعنی ...
غیر. [ غ ُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَیور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) رجوع به غَیور شود.
غیر /qeyr/ معنی ۱. [جمع: اغیار] دیگر. ۲. کس دیگر؛ بیگانه. ۳. ادات سلب؛ نا (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرع...
من غیر. [ م ِ غ َ ] (حروف جر + اسم ) کلمه ٔ نفی یعنی بدون و بجز. (ناظم الاطباء).
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو این است: اَمَنت (سنسکریت: اَمَنتو)
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: اکالیا ákâliâ (سن: ákâlya)، خمینه xamine (پارسی نو) **** فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بنات غیر. [ ب َ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) کذب . باطل . || دواهی . (از المرصع).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.