قیس
نویسه گردانی:
QYS
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ذَریح بن سنةبن حذافة کنانی . شاعری است عاشق پیشه که در عشق لُبنی ̍ دختر حباب کعبی شهرت یافت . وی از شاعران عصر امویان است که در مدینه اقامت داشت و برادر رضاعی حسین بن علی بن ابیطالب بود. مادر قیس هر دو را شیر داد. در عشق لُبنی ̍ داستانها دارد و اشعار عاشقانه اش دارای شور و حال و جذبه است . بخشی از آن اشعار در دیوانی گردآوری شده ، ولی به طبع نرسیده است . وی بسال 70 هَ . ق . درگذشت . (الاغانی ج 8 ص 107، 128) (فوات ج 2 ص 134) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 800).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن مالک بن سعد ارحبی همدانی . امیر یمانی از صحابیان است . وی در مکه بر رسول خدا (ص ) وارد شد و اسلام آورد و بنزد طایفه ...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ملوح بن مزاحم . رجوع به قیس بنی عامر شود.
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منبه بن بکربن هوازن . بعضی معتقدند که وی همان ثقیف است که جد قبیله است و از این طایفه گروه بسیاری در اندلس سک...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منقذبن عمرو، مکنی به ابن الحدادیة. از بنی سلول بن کعب ، از خزاعه شاعر جاهلیت است که شجاع و خونریز و چپاولگر بود. قو...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نشبه سلمی . عالم بنی سلیم که در جاهلیت خواندن و نوشتن میدانست و بر بسیاری از اخبار فارس و روم و اشعار عرب آشنا ب...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن هبیره (مکشوح )بن هلال بجلی . از صحابیان و از قهرمانان دلاور عرب است . در ایام خلافت عمر و عثمان در قادسیه و غیر آن...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن هیثم سلمی . از بزرگان بصره در صدر اسلام بود و با مصعب بن زبیر بر بنی امیه خروج کرد. مردی دلاور و زباندار بود، پس از...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ام قیس . [ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 269 شود.
دیر قیس . [ دَ رِ ق َ ] (اِخ ) دیری است از توابع خولان در شام . (از معجم البلدان ).