اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قیس

نویسه گردانی: QYS
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عُباد ضبعی . از بزرگان و تابعیان ثقه است ، در ایام خلافت عمر بمدینه آمد و روایت کرد و به بصره سکونت گزید و با ابن اشعث خروج کرد و به دست حجاج بسال 85 هَ . ق . بقتل رسید. (الاصابة ج 3 ص 273) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 801).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قیس . [ ق َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قال : الشی ٔ بغیره و علیه قیسا و قیاساً؛ قدره علی مثاله . (اقرب الموارد...
قیس . (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ). القاس والقیس ؛ القدر: بینهما قاس ُ رمح و قیس رمح ؛ ای قدره .(اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به قید و قاد ...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) جدی است و فرزندان وی بطنی از طایفه ٔ لخم از قحطان بشمار میروند. و مساکن آنان در اطفیحیه ٔ مصر است . (الاعلام زرکلی ج ...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) شعبه ای است از طایفه ٔ مصرو در نسب وی اختلاف است . گویند قیس بن عیلان [ غیلان ] و گویند قیس بن مضر. قیس بر اثر کثرت اف...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) بطن هفتم از جذام است و آنان عبارتند از: بنی غُنَیم و بنی عمرو و بنی حجره . (از صبح الاعشی ج 1 ص 335).
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) جد جاهلی است . فرزندان وی بطنی از عامربن صعصعه از عدنان هستند ومنازل آنان در بحرین است . (الاعلام زرکلی ج 3 ص 799).
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) جزیره ای است (کیش ) در دریای عمان و شهری است زیبا، دارای باغستانهای سبز و خرم و بناهای عالی و مقر صاحب عمان است . ای...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) شهرستانی است به مصر که اینک ویران گردیده است . گویند چون به دست قیس بن حارث مرادی فتح گردید به نام وی موسوم گشت...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ابی العاص بن قیس سهمی قرشی . نخستین قاضی اسلام در مصر است که عمرو عاص به امر عمروی را به قضای مصر برگزید. وی ا...
قیس . [ ق َ ] (اِخ )ابن ابی حازم ، قیس بن عبدالعوف بن حارث احمسی بجلی . از تابعیان جلیل القدر است که جاهلیت را نیز ادراک کرده است . وی در...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.