اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قیمتی

نویسه گردانی: QYMTY
قیمتی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به قیمت ، ارزش دار. بهادار. || پربها. ثمین . گرانبها. (آنندراج ) :
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی لفظ دُرّ دری را.

ناصرخسرو.


و پاره ای جامه ٔ قیمتی از آن مرد بزاز بخرید. (سندبادنامه ).
اگر قیمتی دُرّ خواهی که باشی
به آموختن گوهر جان بپرور.

سعدی .


چندین هزار اطلس زربفت قیمتی
پوشیده در تنعم وآنگه دریده گیر.

سعدی .


وگر قیمتی گوهری غم مدار
که ضایع نگرداندت روزگار.

سعدی .


- قیمتی گردیدن ؛ بهادار شدن . ارزش پیدا کردن . گرانبها شدن :
قیمتی گردی اگر فضل و هنر گیری از او
قیمت مرد بدانی که بفضل و هنر است .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه عربی است که «ی» پارسی به آن افزوده شده؛ و پارسی آن سائوریک است (نگاه کنید به قیمت)
قیمت واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: پر ارزش، گرانبها، بَهامند (دری) اژان ežān (سغدی) اژاندی ežāndi (سغدی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.