اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاتب

نویسه گردانی: KATB
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) شاعری است . آذر بیگدلی آرد: کلامش دردآمیز و شورانگیز است اما از حالش چیزی معلوم نیست از اشعارش این دو شعر انتخاب شد:
دی جانب صحرا خواند آن ترک پسر ما را
مشکل که کسی بینددر شهر دگر ما را.

#


ترسم که کند محنت هجر تو هلاکم
جائی که تو هرگز نبری راه بخاکم .

(آتشکده ٔ آذر در فصل شاعران عراق عجم ).


درقاموس الاعلام ترکی آمده که وی یکی از شاعران ایرانی و اهل یزد بود و به سال 930 هَ . ق . در لاهور جهان رابدرود گفت . سپس سالی بیک بیت اخیر را به نام وی نقل کرده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) فریدالدین . مؤلف لباب الالباب آرد: الاجل فخرالکتاب فریدالدین الکاتب از افاضل کتاب و اماثل جهان و آثار فضل او در عالم...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) قدامةبن جعفر. رجوع به کاتب بغدادی شود.
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) کشاجم . رجوع به کشاجم محمد شود.
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن جعفر کاتب نعمانی ، مکنی به ابوعبداﷲ از ثقات مشایخ حدیث امامیه ٔ قرن چهارم هجری و عظیم القدر و رفیعال...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عمید معروف به ابن العمید. رجوع به ابن عمید ابوالفضل محمدبن العمید در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج ...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن عبده . رجوع به همین نام در همین لغت نامه و فهرست چهارمقاله و تعلیقات آن چ معین شود.
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن عبیداﷲ. رجوع به ابن تعاویذی ابوالفتح و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن علی معروف به ابن مقله . رجوع به ابن مقله و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا انیسی . در خط نسخ تعلیق بطرز خود استاد عالمیان است و کسی مثل او ننوشته مگر برادرش و مولانا بسیار جامع فضایل و کم...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولاناحبیب . شخصی ادیب لبیب است و در صنعت کتابت شهرت دارد و خویش مولانا فتح اﷲ کاتب است و این شعر از اوست :چو بلبل ب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.