اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاتب

نویسه گردانی: KATB
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن یحیی بن سعد العامری (متوفی 132 هَ . ق .). وی عالم بادب و از ائمه ٔ کتاب و از اهل شام بود. بدو در بلاغت مثل زده میشود و منشیان در رسائل از او بهره میگیرند. رسائل وی در حدود هزار برگ میشود و بعضی از آنها بطبع رسیده است . وی نخستین کسی است که نامه را بدرازا کشید و تحمیدات را در فصل های نامه معمول کرد. او از مقربان مروان بن محمد (آخر ملوک بنی امیه در شام ) و دائم همراه او بود، تا مروان زوال دولت خود را نزدیک دید و به وی گفت تو نیازمندی به دشمن من بگروی و غدر خود را نسبت به من آشکار کنی و همانا اعجاب آنها به ادب تو و نیاز ایشان به کتابت تو آنها را ناچار به ابراز حسن ظن به تو میکند. پس عبدالحمید از جدائی از او ابا کرد تا با وی در بوصیر (در مصر) کشته شد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 481 وج 3 ص 807). کنیه اش ابوغالب بود. کاتب بلیغ و منشی فصیح و از مشاهیر ائمه انشاء و کتاب و فنون ادبیه و در فصاحت مکتوبات و بلاغت منشآت بی بدل بود و جمله ٔ «فتحت الرسائل بعبدالحمید و ختمت بابن العمید» از امثال سایره و مشهوره بوده است رسائل و منشآت او مدوّن ومرجع استفاده ٔ جمعی وافر از مترسلین و اهل انشاء بوده است و اصول او را اتخاذ مینمودند. وقتی یکی از گماشتگان مروان آخرین خلیفه ٔ اموی غلامی سیاه رنگ به اواهدا کرد که کماً و کیفاً مخالف میل مروان بود پس بعبدالحمید گفت مکتوبی در توبیخ آن گماشته بنگارد. پس عبدالحمید نوشت : لو وجدت لوناً شراً من السواد و عدداً اقل من الواحد لاهدیته و السلام . و عبدالحمید درجمیع وقایع مروان حاضر و در هنگام مغلوبیت و فراری بودن او از ابومسلم خراسانی نیز از وی مفارقت نکرد و هماره راه وفا و صداقت همی پیمود تا روز دوشنبه ٔ سیزدهم ذیحجه ٔ سال یکصد و سی و دویم هجرت هر دو در مصر مقتول گردیدند یا بنوشته ٔ بعضی عبدالحمید در موقع قتل مروان در جزیره مختفی گردید و در نتیجه ٔ سعایت دستگیر شد و بصاحب شرطه (رئیس نظمیه ) تسلیم گردید و او نیز لگنی تافته بر سرش نهاد تا جان داد، و یا به امر ابوجعفر منصور دومین خلیفه ٔ عباسی احضار گردید و وقوع تمامی دواهی را بدو منتسب داشت و بدان بهانه امر داد که دستها و پایهایش را بریدند و سر از تنش جدا کردند. (از ریحانة الادب ج 3 ص 334). و نیز رجوع شود به ابن خلکان ج 1 ص 332 و قاموس الاعلام ترکی ج 4 ص 3065.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
حسن کاتب .[ ح َ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن حمدون مکنی به ابوسعد بغدادی . درگذشته ٔ 546 هَ . ق . او راست : «معرفة الاعمال و الحساب »...
کاتب السر. [ت ِ بُس ْ س ِرر ] (ع اِ مرکب ) رجوع به کاتب سر شود.
کاتب سرشت . [ ت ِ س ِ رِ ] (ص مرکب ) آنکه ذاتاً نویسنده است . آنکه فطرةً کاتب باشد : بفرمود تا مرد کاتب سرشت به آب رزان نکته ها را نبشت .نظامی...
کاتب زاده . [ ت ِ دَ ] (اِخ ) محمد رفیع افندی .یکی از خوشنویسان مشهور عثمانی است . خط نستعلیق را بدرجه ٔ میرعماد رسانیده بود. خطوط و رقعات زیاد ...
کاتب وحی . [ ت ِ ب ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) هر یک از نویسندگان رسول (ص ) که آیات قرآنی نازله ٔ به رسول را می نوشتند. در تجارب السلف نام این نوی...
عماد کاتب . [ ع ِ دِ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن صفی الدین ابی الفرج محمدبن نفیس الدین ابی الرجاء حامدبن محمدبن عبداﷲبن علی بن محمود اصفهانی ، مکنی ...
فرید کاتب . [ ف َ دِ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به فریدالدین کاتب شود.
کاتب جان . [ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت باری تعالی است جل جلاله . (برهان ) (آنندراج ).
کاتب درج . [ ت ِ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاتب الدرج . نویسنده ای را گویند که شغل او فقط نوشتن احکام بر روی کاغذی است که آن را درج...
کاتب دست . [ت ِ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاتب الدست یا موقعالدست [ م ُ وَ ق ق ِ ع ُ ] نویسنده ای را گویند که هنگام عرض مظالم و خوان...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.