گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کاتب نویسه گردانی: KATB کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولاناحبیب . شخصی ادیب لبیب است و در صنعت کتابت شهرت دارد و خویش مولانا فتح اﷲ کاتب است و این شعر از اوست :چو بلبل با غم گلچهره ٔ خود شادئی دارم قدش را بنده ام وز سرو باغ آزادئی دارم .(ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 394). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه واژه معنی کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) احمدبن یحیی بن جابر ابن داود البلاذری . رجوع به احمدبن یحیی ... و ریحانة الادب ج 3 ص 330 شود. کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) بدیع. طرادبن علی بن عبدالعزیز ابوفراس السلمی الدمشقی . رجوع به بدیع (کاتب ) و طرادبن علی شود. کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) تاج الدین یحیی بن منصوربن جراح کاتب منشی مکنی به ابوالحسن از فضلای ادبا و ادبای فضلا بود و مدتی در دیار مصر زیسته و... کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) (پهلوان ...) مترجم مجالس النفائس آرد: هم اشعار و مصنفات آن حضرت ۞ (امیر علیشیر) را کتابت میکند و این مطلع از اوست : ع... کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ )حسن بن مفضل بن سهلان رامهرمزی مکنی به ابومحمد از اکابر و اعیان شیعه و وزراء سلطان الدوله ٔ دیلمی (404 - 415) و از جمله ٔ... کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) حسین بن اسحاق . رجوع به ابن کرنیب و ریحانة الادب ج 3 ص 333 شود. کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن یحیی بن سعد العامری (متوفی 132 هَ . ق .). وی عالم بادب و از ائمه ٔ کتاب و از اهل شام بود. بدو در بلاغت مث... کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن مقفع. رجوع به عبداﷲبن مقفع و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود. کاتب کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) علی بن جعفربن علی معروف به ابن القطاع . رجوع به ابن قطاع ابوالقاسم و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود. کاتب کاتب . [ ت ِ ](اِخ ) علی بن هلال معروف به ابن البواب . رجوع به ابن بواب در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود