اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کار

نویسه گردانی: KAR
کار. (اِخ ) ۞ الفونس ، ادیب فرانسوی متولد در پاریس نویسنده ٔ انتقادی و مطایبه ای (1890 - 1808). مؤلف کتاب : «زیر درختان زیزفون ۞ » و رسالات ماهیانه ٔ «زنبورها» ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
نیک کار. (ص مرکب ) فعّال . (دهار). خوش کار. (ناظم الاطباء). آنکه خوب کار کند. (فرهنگ فارسی معین ). کاری . پرکار. || نیکوکار. (ناظم الاطباء). نی...
نیل کار. (ص مرکب ) کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). نیلگر.
تبه کار. [ ت َ ب َه ْ ] (ص مرکب ) گنه کار و ضایعکار. (ناظم الاطباء). تباه کار : تبه کار را چاره باید گزیدکه آسان ترین چاره آید پدید. (گرشاسبنامه...
باد کار. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ردیف کار. در اصطلاح بنایان ، خط مستقیم افقی کنار بنائی . توازی . موازات . یکباد. همباد. هم طراز. برابر. ...
آتش کار. [ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه در شغل و پیشه ٔ خویش مباشرت با آتش دارد همچون گلخنی و مطبخی و آهنگر و مانند آن . || مجازاً، خشمگین و شتاب ...
بزه کار. [ ب َ زَ ] (اِخ ) لقب یزدجرد. (آنندراج ). پدر بهرام گور را که یزدگرد نام داشت به سبب سوء اعمال بزه کار و بزه گر نام نهادند. (انجمن ...
چای کار. (نف مرکب ) چای کارنده . کارنده ٔ چای . کشت کننده ٔ چای . زارع چای . آنکه چای کاری کند و در کشت و زرع چای اطلاع و بصیرت دارد. || (ا...
چرخ کار. [ چ َ ] (ص مرکب )تراشکار. متخصص تراش دادن فلزات . چرخ گر. استاد صنعت تراشکاری . رجوع به چرخ کاری و چرخ گر و چرخ گری شود.
جلا کار. [ ج ِ ] (ص مرکب ) جلادهنده و صیقل زننده (ناظم الاطباء).
خیش کار. (ص مرکب ) زارع . زراعت کننده . آنکه زراعت کند. (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۳۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.